تا بوده همینه
یکی ساده میره
یکی از غم عشق
یه گوشه میمره
تا بوده همینه
یکی بیقراره
یکی توی قلبش
محبت نداره
میدونم که موندی
تو تنهاش نذاشتی
خیال کردی خوبه
توقع نداشتی
چیکارش باید کرد
تا بوده همینه
یکی اون بالا هست
خودش خوب میبینه
نگو خوب میدونم
اگه کوه دردی
با خنده گذشتی
تو نفرین نکردی
نگو خوب میدونم
تا بوده همینه
اینجا آسمون نیست
عزیزم زمینه
میدونم که موندی
تو تنهاش نذاشتی
aخیال کردی خوبه
توقع نداشتی
چیکارش باید کرد
تا بوده همینه
یکی اون بالا هست
خودش خوب میبینه
رویاهای بر باد رفته
از یک جایی به بعد آلیس میشوی در عجایب سرزمینی
که جز خاطره پای هیچ عصایی به آنجا باز نمیشود.
از یک جایی به بعد به خودت که میآیی پر شدی از رفت و آمد رویاهای پابرهنهای
که اعتبارشان نسبت مستقیم دارد با آرزوهای خطور نکرده در سر واقعیت!
از یک جایی به بعد شهر در خاطرات ذهنیات به گل مینشیند تا دست از عصا درازتر برگردی..
برگردی به خواب، به رویا، به هر چیزی که دیدنش از زندگی عینی، لذتبخشتر است.
از یک جایی به بعد فقط باید خوابید که تنها خواب تو را به تمامی آنچه که از دست رفته است
و به رویاهای خوش بر باد رفته پیوند خواهد زد..
گفتی که: "چو خورشید٬ زنم سوی تو پر٬
چون ماه ٬ شبی می کشم از پنجره سر!"
اندوه٬ که خورشید شدی٬
تنگ غروب!
افسوس٬
که مهتاب شدی٬
وقت سحر!
دوستی ها کمرنگ
بی کسی ها پیداست
راست گفتی سهراب
آدم اینجا تنهاست