آه بکش عزیزم
روزی که تا چشم کار می کند در ویلچر نشسته بادبادک
عشق من چه می تواند بکند برای تو ؟
به همین قانع باش که در کنار من آه بکشی عزیزم !
خرمگسهای اتاقت را می کشد عشق من
تنهایی خانه ات را وقتی که نیستی به جایت تحمل می کندعشق من
اما نخواه که از اکسیژن
یا کره ی زمین
تقاضاهای دیگری کند عشق من !
نمی شود جور دیگری زنده باشی
به همین قانع باش که در کنار من آه بکشی عزیزم !
من از جنس احساسم برای تو بهشتی خواهم ساخت
من عاجزانه می گویم که به عشق تو نیازمندم
من هنوز به بارگاهی نرسیده ام که عشق ببخشم و جانم عشق طلب نکند
یکبار دیگر
من رشته هارا پنبه کردم
در خود فر رفتم به خود باز آمدم ، باز
دیدم در آنجائی که بودم ایستاده ام .
در خواب بودم :
دیوارها ، دروازه های بی کلون بود
فرسنگها ، از عقل تا مرز جنون بود .
بیدار هستم :
دروازه ها ، دیوار چین است
هر گام ، از خورشید تا قعر زمین است .
در خواب بودم ؟
بیدار هستم ؟