لحظه دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام، مستم باز می لرزد، دلم، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های!نخراشی به غفلت گونه ام را؛ تیغ های، نپریشی صفای زلفکم را؛ دست و آبرویم را نریزی؛ دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید :
جاسوس می فرستید به جهنم!؟
...
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و…
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است:
با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.