حرفی نیست
چون راهی نیست
وقتی راهی نیست
خستگی نیست
خستگی نباشد
درد نیست
درد نباشد آرزو نیست
آرزو نباشد
امید نیست
نفس نیست
نفس نباشد ، آدمی نیست
آدمی نباشد ، زندگی نیست
زندگی نباشد
عشق نیست
پس خوشحالم که راه هست
خسته میشوم
درد میکشم
هدفی دارم من ، آرزوهای بزرگ
رسیدن تا سر کاج
تا اوج
پس هستم ، نفس میکشم
هنوز هم کمی ...
آری احساس میکنم که کمی آدمم !!!
زندگی دارم
عاشقم
عـــــــــــــالی بود
کم کم یاد خواهی گرفت !
با آدمها همانگونه باشی ، که هستند ... !
همانقدر ...
خـــوب ....
گـــــــرم .....
مهـــــربان .....
و گاهی همانقدر ...
بـــد ...
ســــرد ...
تلـــــــــخ...