می خواهم عمرم را
با دست های مهربان تو اندازه بگیرم
برگرد!
باور کن
تقصیر من نبود
من فقط می خواستم
یک دل سیر برای تنهایی هایت گریه کنم
نمی دانستم گریه را دوست نداری
حالا هم هروقت بیایی
عزیز لحظه های تنهایی منی
اگر بیایی
من دلتنگی هایم را بهانه می کنم
تو هم دوری کسانی که دور نیستند
در راهند
رفته اند برای تاریکی هایت
یک اسمان خورشید بیاورند
یادت باشد
من اینجا
کنار همین رویاهای زودگذر
به انتظار امدن تو
خط های سفید جاده را می شمارم .
خیلی زیبا و دلنشین بود
واقعا لذت بردم
mer30
سلام خوبی
حضرت محمد میرفرماییید>
فاطمه پاره تن من است . هر که او را بیازارد ، مرا آزرده خاطر کرده است
و هر که او را شاد کند ، مرا نیز خوشحال نموده است .