میخواهی بروی؟
خب برو...
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو..
برای چه ایستاده ایی؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو..
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو..
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو..
فقط برو.
محبت زیادی همیشه آدمها را خراب می کند !
گاهی آدمها می روند نه برای اینکه دلیلی ؛
برای ماندن ندارند ....
بلکه آنقدر کوچکند که تحمل حجم بالای محبت تو را ندارند !
او که رفتنی است ،
بگذار برود ... !!! [چشمک]
به منم سر بزنی خوشحال میشم
برای همیشه ماندن باید رفت...گاهی از قلب کسی...گاهی به قلب کسی... قشنگه وبت
دوستی رو از زنبور یاد نگرفتم که وقتی از گلی
جدا میشه میره سراغ گل دیگه.....
بلکه دوستی رو از ماهی یاد گرفتم
که وقتی از آب جدا میشه می میره
دروازه ی عشق را به رویم بگشا
با گوشه ی چشم مست خود شادم کن
در بند فراق روی دریایم من
روزی تو ز بند دوری آزادم کن
گفتم که همش یه شوخیه بچه گانه بود
چه سخت است ، تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ، تا رهگذری ، بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . .