تو مرا
آنقدر آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی
که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ..
تو بمان ..
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت
سرد و بی روح شده است ..
سخت بیمار شده است ..
تو بمان در شهرت!
واگیر هم که داشته باشد
من نوازشت می کنم
بهترین من
سلام اقا پلیسه خوبی؟ چه خبر؟زیاد پست میذاری!..مرخصی ایا؟
میگم حیف پاییز نیست اینقدر بد گفتی ازش؟؟..امیدوارم بجای مرگ تو پاییز عاشق بشی...
آدمها عادت میکنند به هر چیزی حتی به خنجرهایی که از پشت می خورند....
اصــولا آدم هـایی که ارزش دوسـت داشـتـه شـدن را نـدارنـد درسـت هـمـان آدم هـایـی هـسـتـنـد کـه مـا مُـصـرانـه سـعـی مـی کـنـیـم دوسـتـشـان داشـتـه باشـیـم قـانـون حماقتِ ما نـیـازی بـه اثـبـات نـدارد......